Effectiveness of Barkley’s parental education program in reducing the symptoms of oppositional defiant disorder on preschool children

Document Type : Research Paper

Authors

1 Faculty member and Associate Professor of Clinical Psychology, Allameh Tabataba'i University,

2 Faculty member and Associate Professor of Allameh Tabatabai University

3 M.S Psychology of Exceptional Children, Allameh Tabatabai University

93-3-2-5

Abstract

The purpose of the present research was to investigat the effectiveness of Barkley’s Parental education program on decreasing the symptoms of oppositional defiant disorder (ODD) in  preschool children. An experimental and a pretest-posttest control group design method  have  been applied in this regard. Participants of the study were all parents of 40 children who were at pre-school grade. To find and select the main subjects, two steps were  taken. At the first step, the selected parents were those whose children gained the scores higher than cut-off point in (CSI-4), and at the second step, for final selection, these chosen parents attended the Structured Diagnostic Interview-based on DSM-IV-TR criteria. Main subjects were finally, those parents  whose children's disorder symptoms were confirmed through the diagnostic interview selected and divided randomly in to two experimental (15 people) and control  group (15 people). The experimental group received Barkley’s Parental education program while the control group received no intervention.The data analysis indicated that the children of mothers who were in experimental group  had a significant decrease in the symptoms of ODD, while the children of mothers  in control group showed no significant difference. The results of this research suggest that the Barkley’s Parental education program is helpful to reduce symptoms of childrens with oppositional defiant disorder. There was  a  significant  decrease in the symptoms of ODD in the children of mothers in experimental group. There was no significant difference between boys and girls.

Keywords


مقدمه

لجبازی و نافرمانی کودکان یک مرحله‌ی اجتناب ناپذیر از رشد آنهاست. بارزترین رفتارهای مقابله‌ای بین 18 تا 24 ماهگی نمود می‌یابد و در سه سالگی به اوج می رسد، این وضعیت زمانی جنبه آسیب شناختی پیدا می‌کند که از نظر تداوم یا  شدت، وضعیتی غیر عادی پیدا کند و فراوانی آن چشمگیرتر شود، و به بیان روشن تر با وضعیت رشدی و سنی کودک همانند نباشد(امینی، 1383). زمانی که این رفتارها مکررأ تکرار شود و حالت شدیدی به خود بگیرد، به نوعی اختلال به نام نافرمانی مقابله‌ای تبدیل می‌شود (لطفی‌کاشانی و وزیری،1381). اختلال نافرمانی مقابله‌ای یکی از علل رایج ارجاع کودکان به کلینیک‌های روان‌شناسی و مشاوره است(بارکلی[1]،1997). برای تشخیص دقیق کودکان با اختلال نافرمانی مقابله‌ای باید چند ارزیابی جداگانه صورت گیرد و با والدین و مربی کودک مصاحبه شود. در مصاحبه با والدین رفتار کودک، پیشینه رشد او، پیشینه پزشکی، تعاملات والد–کودک، خصوصیات والدین بررسی می‌شود(آقایی، عابدی و محمدی، 1390). به دلیل مشکلات رو به رشدی که اختلال نافرمانی مقابله‌ای در زندگی کودک و اطرافیان او ایجاد می‌کند، توجه بسیاری از پژوهشگران به روش‌های درمانی این اختلال جلب شده است. با توجه به اهمیت رابطه بین والدین وکودک در پدیدارشدن مشکلات رفتاری کودکان، آموزش والدین یکی از رایج‌ترین شیوه‌های درمانگری برای اختلال‌ها محسوب می‌شود(ترنر و ساندر[2]، 2006).

اختلال نافرمانی مقابله‌ای از شایع ترین اختلالات روانی است که با شیوع 2 تا 16 درصد در کودکان پیش دبستانی یا اوایل سن مدرسه، و در مرحله قبل از نوجوانی بروز می‌کند. براساس تعریف متن تجدید نظر چهارمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی(DSM-IV-IR)، اختلال نافرمانی مقابله‌ای الگوی پایداری منفی کاری، نافرمانی، لجبازی، خصومت و سرکشی در  برابر اولیای  قدرت است. این اختلال با عواملی چون  از کوره در رفتن، مشاجره با بزرگسالان، سرپیچی فعالانه از مقررات و درخواست‌های بزرگسالان و یا عدم همکاری با آنها، تعمد در ناراحت کردن دیگران، سرزنش دیگران به خاطر اشتباهات و سوء رفتار خود، زود رنجی و زود ناراحت شدن از دست دیگران، دلخوری و عصبانیت و نیز کینه توزی و انتقام جویی خود را نشان می‌دهد(انجمن روان‌پزشکی آمریکا،  2007؛ سادوک[3] 2003؛ ترجمه‌ی رضاعی، 1389). بروز این فرایند نافرمانی مقابله‌ای در میان هر دو گروه جنسی دختر و پسر دیده می‌شود، اما شیوع این قبیل مشکلات رفتاری در میان پسران بیشتر از دختران است و علت آن هم تفاوت‌های سرشتی این دو جنس است(دکلین، اسپلتز و گرینبرگ[4]، 1999؛ بارلو و استوارت-براون[5]، 2000). مشکلات و مسائل اختلال نافرمانی مقابله‌ای، می‌تواند با ایجاد مانع در راه اکتساب مهارت‌های متناسب با سن، بر مسیرهای تحولی اثر کرده و کودکان را در معرض خطر مشکلات بعدی قرار دهند(پاتوس، استون میلر[6]، 1991). گزارش مربیان مهدکودک ها نیز نشان دهنده آن است که بیش از نیمی از شاگردان، آمادگی کافی برای یادگیری محتوای آموزشی ندارد(بوید، بارنت، بودروا، لئونگ و گامبی[7]، 2005؛ به نقل از دادستان، عسگری، رحیم زاده و بیات، 1389). سن بروز و تشخیص، تأثیر در پایداری مشکل دارد. کودکانی که مشکلات آنها در چهار یا پنج سالگی شناسایی می‌شود، احتمالأ مشکلات پایدارتری خواهند داشت تا کودکانی که در خردسالی(سال‌های اول زندگی) مشکلات خود را نشان می‌دهند(لاوینگ[8]، 1998). مشکلات یاد شده موجب کاهش اعتماد به نفس، تحمل کم برای ناکامی، خلق افسرده و حملات کج خلقی می‌شوند. پیش آگهی اختلال نامطلوب بوده و کودکان مبتلا در سال‌های آینده در معرض خطر رشد مشکلات دیگری همچون اختلال سلوک، اختلالات خلقی، بیش اضطرابی، مصرف مواد و الکلیسم(مارمورستین[9]، 2006) و نیز اختلال شخصیت ضد اجتماعی و رفتارهای بزهکارانه در دوران بلوغ و بزرگسالی هستند(ریچارد و جوگین[10]، 2002). اختلال نافرمانی مقابله‌ای، اختلال تدریجی و مزمن است(بلوم کیست[11]، 1996؛ ترجمه‌ی علاقبندراد، 1383)، که تقریباً همیشه در روابط بین فردی و عملکرد تحصیلی کودک تداخل می‌کند. آنها علیرغم هوش کافی، به دلیل عدم مشارکت و مقاومت در برابر توقعات خارجی و اصرار بر حل مشکلات به کمک دیگران، در مدرسه پیشرفتی ندارند(لاهی[12] و همکاران، 1992). از عواملی که در به وجود آوردن  مشکلات  رفتاری  و اختلال  نافرمانی مقابله‌ای  دخالت  دارند  می‌توان  ترکیبی از خصوصیات  و گرایش‌های  ژنتیکی  یا  زیست شناختی کودکان، شیوه‌های فرزندپروری ناکارآمد، تأثیر متقابل شرایط اجتماعی و محیطی و ویژگی‌های شخصیتی کودک  نام  برد(بیهان و کار[13]، 2000؛ دیک، ویکن و کاپریو[14]، 2005). به دلیل تعداد و تنوع مشکلات این کودکان در حوزه های مختلف،رو یکردهای درمانی متفاوتی ارائه شده است(کازدین[15]، 1997).

با توجه به نقش عوامل محیطی، جامعه و خانواده در بروز اختلال  نافرمانی  مقابله‌ای، آموزش  والدین،  به دلیل ویژگی‌های منحصر به فرد خود بر سایر روش‌ها برتری دارد. مزیت آموزش والدین بر سایر روش‌ها آن  است که  بر جنبه‌های مختلفی از عملکرد  والدینی و خانوادگی تأثیرگذار است(بارکلی، 1987).  در این پژوهش سعی بر آن است که اثربخشی آموزش والدینی راسل بارکلی بر کاهش اختلال نافرمانی مقابله‌ای درکودکان پیش دبستانی(5تا6سال) مورد بررسی قرار گیرد. بارکلی(2002) معتقد است که آموزش والدین موجب افزایش شناخت آنان از ماهیت اختلال شده  و اعتماد به نفس‌شان را در خصوص نقش فرزندپروری بالا خواهد برد و نیز به آنها کمک می‌کند تا رفتارهای نامناسب فرزند خود را کنترل کرده و کاهش  دهند و در تربیت  آنها احساس  موفقیت  بیشتری  داشته باشند. همچنین بررسی ها نشان می‌دهد، اثرات درمانی به مدت 4 تا 5 سال پس از آموزش پایدار خواهد ماند.  در این  نوع  درمان،  برنامه  اصلاح  رفتا ر کودک  در محیط  طبیعی  منزل  و از طرف  والدین که  بیشترین  تعامل  را  با  او دارند، اجرا می‌شود(بارلو  و پرسانز[16]، 2002). با توجه به مطالب یادشده، تأثیر آموزش والدین بر مشکلات رفتاری کودکان انکارناپذیر بوده و این آموزش می‌تواند زمینه های پیشگیری و ترمیم رفتارهای کودکان را فراهم سازد. بنابراین، تلاش پژوهش حاضر پاسخ به این پرسش است که آیا در شرایط فرهنگی ایران، آموزش والدینی بارکلی می‌تواند منجر به کاهش نشانه‌های اختلال نافرمانی مقابله‌ای در کودکان پیش دبستانی شود؟

والدین زیادی از کج خلقی، نافرمانی، پرخاشگری مداوم و لجبازی فرزندان خود شکایت دارند و به دنبال راه‌هایی برای رهایی از این شرایط هستند. اغلب آنها اظهار می‌کنند،که زمانی‌که فرزند آنها قشقرق به راه می اندازد و با کوبیدن پا بر زمین و گریه های بلند، اصرار در انجام کاری دارد که به هیچ وجه مطابق میل والدین نیست، احساس عجز شدیدکرده و نمی‌توانند به درستی شرایط موجود و کودک خود را کنترل کنند و در نهایت مجبورند برای آرام کردن او، به خواسته وی تن دهند. روان درمانگران حوزه کودک راه‌هایی را برای مقابله با این رفتارها پیشنهاد داده اند که به والدین آموزش داده می‌شود و حتی در موارد شدیدتر، خود نیز به کمک خانواده‌ها می‌آیند. اما نکته مهم این است که مهمترین کسانی که می‌توانند به این کودکان کمک کنند، والدین هستند(اسماعیلی، 1391).

خانواده نخستین و بادوام‌ترین عاملی است که به عنوان سازنده و زیربنای شخصیت و رفتارهای بعدی کودک شناخته شده و حتی به عقیده‌ی بسیاری از روان‌شناسان باید ریشه‌ی بسیاری از اختلالات شخصیت و بیماری‌های روانی را در پرورش اولیه در خانواده جستجو کرد(سادوک و سادوک، 2003؛ ترجمه‌ی رضاعی، 1389). درمان کودکان مبتلا به نافرمانی مقابله‌ای،‌ از طریق آموزش والدین آنها امکان‌پذیر است(جلالی و پوراحمدی، طهماسبیان و شعیری، 1387). در آموزش والدین، برکل  واحد خانواده  و تأثیر آن بر کودک تاکید و درباره نگرانی‌های که والدین راجع به علل، درمان و پیش آگهی اختلال فرزندشان دارند، بحث می‌شود و اطلاعات و حمایت لازم برای والدین فراهم می‌آید. در پرتو اطلاعات جدید، والدین فهم  بهتری نسبت به  مشکلات کودک  پیدا  می‌کنند و آموزش  مهارت‌های کنترل  رفتار کودک، احساس کارآمدی  والدین را  افزایش می‌دهد(زرگری نژاد و یزدان دوست، 1386). آموزش  والدین بر اساس رویکردهای  مختلفی  انجام می‌گیرد. اسمیت[17](1996) انواع برنامه‌های آموزش والدین را در دو طبقه  کلی قرار می‌دهد که عبارتند از: رفتاری  و ارتباطی. طبقه رفتاری؛  مداخلاتی  با رویکرد رفتاری و یادگیری اجتماعی را در بر می‌گیرد. از سوی دیگر، طبقه ارتباطی؛ در برگیرنده‌ی مداخلات با سه رویکرد آدلری، انسان‌گرایانه و روان پویایی است(اسماعیلی نسب، علیزاده، احدی، دلاور و اسکندری، 1389). روش‌های مبتنی بر آموزش رفتاری والدین به موفقیت‌هایی دست یافته‌اند و این امر آن را به شایع ترین مدل آموزش والدین، تبدیل کرده  است(ساندرز و ترنر، 2002).

یکی از روش‌های مبتنی برآموزش رفتاری والدین، آموزش والدینی راسل بارکلی است که برای کودکان 12-2 ساله دارای علائم اختلال نافرمانی مقابله‌ای در سال 1997 تدوین شده است. این برنامه از فرمت اصلی برنامه‌های هانف(1969) و مک ماهون و فورهند(1981) استفاده کرده است. این برنامه شامل دو قسمت است. اول که در آن روش‌های موثرتری برای رفتار با کودک به والدین آموزش داده می‌شود. دوم استفاده از روش‌های تنبیهی را والدین یاد می‌گیرند. تحقیقات اثربخشی این برنامه را در کاهش علایم نافرمانی نشان داده است و علاوه بر آن باعث افزایش مهارت والدین در توجه انتخابی به رفتارهای کودک، بیان دستورات صحیح و واضح به کارگیری تمرینات انضباطی موثر شده است. تعمیم اثرات آموزش از شرایط کلینیکی به خارج از کلینیک نیز گزارش شده است(کانر، 2002). در این جلسات، والدین می آموزند که تقویت رفتار مطلوب و عدم توجه یا ارائه پیامد منفی برای رفتار نامطلوب کودک می‌تواند رفتارهای او را تغییر دهد. پاداش‌ها و پیامدهای منفی برای این کودکان، باید بلافاصله و به طور روزمره و مکرر ارائه  شود. تقویت مثبت، به صورت  ژتون‌هایی که تعداد خاصی از آنها به  جایزه تبدیل می‌شود می‌تواند به تنهایی یا همراه با پیامدهای منفی به‌کار رود(جونز[18]، 1998؛ ریچاردسون و جاگین، 2002). بنابراین، در این روش سازنده‌ی تربیتی قصد بر این است که کودک  بداند رعایت نکردن قوانینی که از سوی والدین وضع می‌شود، پیامدهای مشخصی دارد، در نتیجه سعی می‌کند از خواسته‌های پدر و مادر پیروی کند و قطعاً راحت‌تر به اجرای آنها تن خواهد داد. روش‌های تربیتی جدید کمک می‌کند تا  والدین علاوه بر شناختن ریشه‌های بد رفتاری کودک و هم چنین پرهیز از پرخاشگری کلامی یا بدنی، رفتارهای بد کودک را مدیر یت و مهار کنند و پس از مدتی نیز شاهد خاموش شدن بدرفتاری باشند(تهرانی دوست، 1389).

تحقیقات بسیاری از اثربخشی آموزش والدین با رویکرد رفتاری، حمایت می‌کند. در پژوهش فراتحلیلی، موگان[19] و همکاران(2005)، نتایج 72 پژوهش چاپ شده بین سالهای 2001 – 1996 را بررسی و دریافتند که آموزش والدین با  رویکرد رفتاری، در کاهش رفتارهای مخرب کودکان موثر بوده است. برادلی[20] و همکاران(2003)، در تحقیق جامعی، 222 والد را به شیوه فوق مورد آموزش قرار دادند و دریافتند که این روش سبب کاهش معنادار مشکلات رفتاری کودکان شد، و نتایج درمان تا یکسال بعد نیز باقی می ماند. در تحقیق فیلان[21](2003 ؛ به نقل از گوتییرز[22]،2006)، نیز کاربرد روش فوق سبب کاهش اختلالات رفتاری کودکان است. والدین تغییرات رفتاری حاصل از این روش را بسیار مفیدتر از آموزش ارتباطی گزارش کرده‌اند(دابی، اولری و کافمن[23]، 1983؛ به نقل از فاشیمار[24]، 1992). پژوهش  نیکسون[25] (2002)، اثر بخشی  برنامه آموزش  والدین را  بر کاهش مشکلات رفتاری کودکان پیش دبستانی اثبات کرد. در ایران نیز  بیشتر پژوهش‌ها، با استفاده از رویکرد رفتاری است. برای مثال  احسان منش(1372)، مادران مبتلا به اختلال سلوک را در 8 جلسه آموزش براساس اصول رفتاری، مورد بررسی قرار داد و نتایج نشان داد که رفتارهای نامناسب این کودکان، به طور معناداری کاهش یافته است. پژوهش دهگانپور(1377)، بر بهبود علائم کودکان دچار اختلال سلوک هم نشان داد که آموزش رفتاری مادران، می‌تواند به کاهش شدت نشانه‌های اختلال در این کودکان بیانجامد. در نتیجه اگر والدین با روش رفتاری صحیح با سطوح  پایین تر نافرمانی برخورد نکنند، چه بسا شرایط بسیار سختی برای خود و کودکان ایجاد کنند. پس نباید والدین منتظر اقدامات موثر از سوی مهدهای کودک و مدارس و یا روان درمانگران در این خصوص باشند، بلکه با شرکت  داوطلبانه در برنامه‌های آموزشی رفتاری والدین و فراگیری واکنش مناسب در مقابل رفتارهای مقابله‌ای کودکان،  از دامن‌زدن به آنها  جلوگیری  کنند. زیرا که عدم اطلاع و آگاهی مناسب و واکنش‌های نامناسب در مقابل این رفتارکودکان موجب آسیب‌پذیری هم کودک و هم والدین در نتیجه چنین کنش و واکنش‌هایی می‌شود (اسماعیلی، 1391).

هدف کلی این پژوهش، گردآوری اطلاعات در مورد بررسی میزان اثربخشی آموزش والدین بارکلی بر کاهش اختلال نافرمانی مقابله‌ای در کودکان پیش دبستانی(5-6 سال) است. بنابر این، محققان به‌دنبال یافتن پاسخ علمی به این سوال اساسی است که آیا آموزش والدین بارکلی بر کاهش میزان اختلال نافرمانی مقابله‌ای در کودکان پیش دبستانی موثر است؟

روش

این مطالعه از نوع  نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل است.

 جامعه‌ی آماری، نمونه و روش نمونه‌گیری: جامعه‌ی مورد مطالعه والدین کودکان 5 تا 6 ساله پیش دبستانی دارای اختلال نافرمانی مقابله‌ای، 4 مرکز از مراکز پیش دبستانی  تحت نظارت سازمان بهزیستی استان تهران واقع در منطقه 10 شهر تهران  است.

در این پژوهش از روش نمونه‌گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله‌ای استفاده شده است. نمونه‌گیری در دو مرحله تصادفی و مبتنی بر هدف انجام شد  به این ترتیب که در ابتدا 4 مهدکودک به طور تصادفی از میان  مراکز  پیش دبستانی منطقه10 انتخاب و سپس به این مراکز مراجعه شد و با مسئولین  این  مراکز در ارتباط با تحقیق حاضر و و یژگی  کودکان نمونه گفتگو شد. بعد از هماهنگی‌های لازم با مسئولین این مراکز، 40 کودک(از هر مرکز 10کودک) به تصادف انتخاب شده و پرسش‌نامه علائم مرضی کودکان CSI-4 به دست کودکان این مراکز برای والدین آن‌ها ارسال شد. والدین پس از تکمیل پرسشنامه علائم مرضی کودکان CSI-4  و ارجاع مجدد آن به مرکز، 30 کودک که در شاخص  نافرمانی مقابله‌ای پرسش‌نامه علائم مرضی کودکان نمره بالاتر از نمره برش کسب کردند، انتخاب شدند. سپس به منظور تایید نظر والدین، فرم گزارش مربی را مربی کودکان مربوطه تکمیل کرد. در نهایت 30 کودک که در هر دو ابزار استفاده شده، نمره بالا گرفته بودند، انتخاب شدند. بعد از انتخاب افراد نمونه از طریق پرسشنامه‌های مذکور، برای تشخیص نهایی و دقیق از والدین دعوت شد که در مصاحبه‌ای نیم ساعته که در یکی از مراکز انجام شد شرکت کنند. سپس با مادران هر یک ازکودکان بر اساس ملاک‌های تشخیص اختلال نافرمانی مقابله‌ای موجود درDSM-IV  مصاحبه‌ای انجام شد، تا نتایج حاصل از پرسشنامه‌ها، با مصاحبه حاضر تطبیق داده شود. در مرحله  بعد از مادران کودکان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله‌ای دعوت شد تا در این پژوهش شرکت کنند. سپس مادران به روش جایگزینی تصادفی به 2 گروه 15 نفر آزمایش و 15 نفرگواه قرار گرفتند. همچنین مادران مذکور یک پرسشنامه جمعیت شناختی و فرم موافقت کتبی برای شرکت آگاهانه و متعهدانه در مطالعه و عدم شرکت در برنامه‌های آموزش والدین مشابه را نیز تکمیل کردند. براساس جمع‌آوری داده‌ها، مورد نیاز از ابزارهای زیر استفاده شده است:

الف پرسشنامه علائم مرضی کودکان CSI-4: از ابزارهای غربالگری رایج  برای اختلال‌های روان‌پزشکی است که براساس ملاک‌های راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی ساخته شده است. نسخه‌ی اولیه‌ی پرسش‌نامه با نام فهرست اسپرافکین، لانی، یونیتات. گادو(SLUG) را اسپرافکین، لانی، یونیتات و گادو در سال 1984  براساس  طبقه بندی سومین و یرایش راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های  روانی  تهیه کردند و بعدها به دنبال  تجدید نظر در سومین و یرایش راهنمای  تشخیصی  و آماری اختلال‌های روانی  در سال  1987 نسخهCSI-3  آن نیز ساخته شد، تا اینکهCSI-4  در سال 1994 یا انتشار چاپ چهارم راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی، با تغییرات اندکی نسبت به نسخه های  قبلی از سوی گادو و اسپرافکین تجدیدنظر شد. آخرین ویرایش پرسشنامه علائم مرضی کودکان CSI-4 همان نسخه‌های قبلی دارای دو فرم والد و معلم است. فرم والدین دارای 112 سوال است و هر یک از عبارات مذکور، در مقیاس چهار درجه ای هرگز، گاهی، اغلب اوقات، و بیشتر اوقات پاسخ داده می‌شود. دو شیوه نمره‌گذاری برای پرسشنامه علائم مرضی کودکان طراحی شده است. شیوه‌ی نمره برش غربال‌کننده و شیوه نمره بر حسب  شدت  نشانه‌های مرضی. در اکثر  پژوهش‌ها  به علت کارآمدی و اطمینان بیشتر، روش غربال‌کننده مورد استفاده قرار می‌گیرد. در این پژوهش نیز از روش نمره غربال‌کننده استفاده شد. در این روش، شیوه‌ی نمره‌گذاری با جمع زدن تعداد عباراتی که با گزینه‌های گاهی اوقات و بیشتر اوقات پاسخ داده‌اند، به دست می آید(محمد اسماعیل، 1380). پرسشنامه علائم مرضی کودکان در پژوهش‌های متعددی مورد بررسی قرار گرفته و اعتبار، پایایی، حساسیت و ویژگی آن، محاسبه شده است. در پژوهشی که گرایسون و کارلسون[26](1991) بر روی  CSI-3R انجام گرفت، حساسیت آن برای اختلال  نافرمانی مقابله‌ای، اختلال سلوک و اختلال کاستی توجه و بیش فعالی به ترتیب 93/0، 93/0 و 77/0 گزارش شد. پژوهش‌های دیگری همبستگی بین چک لیستCSI-3R  را در سه اختلال ذکر شده به ترتیب 66/0، 58/0 و 72/0 گزارش کرده‌اند(گادو و اسپرافکین، 1994). در تحقیق کلانتری و همکاران(1380) اعتبار این پرسشنامه با استفاده  از روش  تنصیف برای فرم معلمان 91/0 و برای فرم والدین 85/0 به‌دست آمد. روایی محتوایی پرسشنامه CSI-4 در پژوهش محمد اسماعیل (1380) پایایی چک  لیست  والدین  از طر یق بازآزمایی 90/0 تعیین شده است.

ب فرم بررسی عوامل جمعیت شناختی: این فرم را  پژوهشگر به  منظور بررسی عوامل جمعیت شناختی ساخته  است. در این فرم  عواملی نظیر سن، جنس، پایه  تحصیلی و تحصیلات  والدین آورده شده  است.

ج مصاحبه ساخت یافته: مصاحبه ساخت یافته یا ساختاری، نوعی مصاحبه تشخیصی است که در آن درمانگر سوالاتی را طراحی می‌کند تا او را به هدف درمانی نزدیک  کند. در این نوع  مصاحبه بر خلاف  مصاحبه غیر ساختاری، موضوعات مورد بحث طبق برنامه از پیش تنظیم شده‌ای ارائه می‌شود و مصاحبه‌کننده به چگونگی بحث جهت می‌دهد. در این پژوهش به منظور تشخیص وجود نشانه‌های اختلال بی‌اعتنایی مقابله‌ای، براساس معیارهایDSM-IV-TR، مصاحبه تشخیصی ساخت یافته به دست پژوهشگر از مادران مربیان کودکان انجام شد.

روش اجرا: پس از انجام نمونه‌گیری و تکمیل پرسشنامه به عنوان پیش‌آزمون، والدین گروه آزمایش تحت جلسات آموزشی به شیوه بارکلی قرار گرفتند. برنامه مورد نظر شامل 9 جلسه 90 دقیقه به صورت هفتگی بود. پس از 9 جلسه آموزش، از والدین پس آزمون به عمل آمد.

خلاصه جلسات آموزش:

  1. توضیح برای والدین در مورد دلایل ایجاد و بروز اختلالات رفتاری کودکان از جمله: اختلال نافرمانی
  2. توجه مناسب به رفتارهای مطلوب کودک و بی توجه ای به رفتارهای نامطلوب
  3. شرکت در بازی‌های کودک همراه با توجه مناسب به بدون هیچ گونه سرزنش یا دستور
  4. در صورتی‌ که تمجید در کاهش رفتارهای نامطلوب اثر چندانی نداشت استفاده از پاداش و تقویت
  5. استفاده از تنبیه ملایم مثل زمان محرومیت
  6. استفاده از زمان محرومیت برای رفتارهای دیگر
  7. به کارگیری تکنیک‌های اصلاح رفتار در بیرون از منزل
  8. به کارگیری تکنیک‌های اصلاح رفتار برای مشکلات رفتاری احتمالی در آینده
  9. بررسی استفاده از روش‌های مدیریت رفتار و ارزیابی مجدد ماهیت و میزان اختلال رفتاری مخل کودک در مرحله پس از درمان(بارکلی،1997).

در جلسات ابتدا تکالیف قبل مورد بازبینی قرار می گرفت. سپس موضوع مورد نظر در جلسه مطرح می شد و از اعضا خواسته می‌شد تا در بحث گروهی شرکت کنند. سپس تکلیف جلسه‌ی آینده مشخص شده و اعضاء به انجام تکالیف جلسه بعد تشویق می‌شدند. در پایان جلسه جمع‌بندی از  مطالب ارائه شده در آن جلسه  به عمل می آمد.

در این طرح پژوهشی از نرم‌افزار 16 SPSS استفاده شده است. در بخش آمارتوصیفی به منظور توصیف داده‌های به‌دست آمده از شاخص‌های میانگین، انحراف معیار و در بخش آمار استنباطی به‌منظور تجزیه و تحلیل داده‌ها با توجه به برقرار بودن تمامی مفروضه‌های تحلیل کوواریانس (یکسان بودن شیب خط رگرسیون، همگنی واریانس ها و نرمال بودن توزیع) از روش  تحلیل کوواریانس استفاده شده  است(شیولسون[27]، 1988، ترجمه کیامنش، 1374).

نتایج

شاخص‌های توصیف آماری مربوط به نمرات نافرمانی مقابله‌ای در هر گروه به طور جداگانه محاسبه گردید و داده‌های توصیفی مربوط به آن در جدول 1 مشاهده می‌شود.

 

جدول 1. توصیف آماری پیش آزمون و پس آزمون نمرات «نافرمانی مقابله‌ای» به تفکیک گروه‌ها

 

نافرانی مقابله‌ای

آمار توصیفی

شاخص‌های مرکزی

شاخص‌های پراکندگی

تعداد

کمترین

بیشترین

میانه

M

دامنه تغییرات

واریانس

SD

مادر

آزمایش

پیش آزمون

15

6

8

8

33/7

2

810/0

899/0

پس آزمون

15

0

4

1

1

4

1

1

کنترل

پیش آزمون

15

0

8

6

86/5

8

26/4

06/2

پس آزمون

15

0

8

6

33/5

8

38/5

31/2

معلم

آزمایش

پیش آزمون

15

4

8

6

33/6

4

81/1

34/1

پس آزمون

15

1

8

5

5

7

28/3

81/1

کنترل

پیش آزمون

15

4

8

7

33/6

4

23/1

11/1

پس آزمون

15

0

7

6

40/4

7

68/7

77/2

 

در جدول 1 توصیف آماری نمرات پیش آزمون و پس آزمون نمرات «نافرمانی مقابله‌ای» افراد مورد مطالعه به تفکیک گروه‌ها آورده شده است. براساس نتایج مندرج، میانگین نمرات پیش آزمون «نافرمانی مقابله‌ای» کودکان مورد مطالعه(در فرم مادر) در گروه آزمایش 33/7 و در گروه کنترل 86/5 است. همچنین میانگین نمرات گروه آزمایش در پس‌آزمون 1 و در گروه کنترل 33/5 است. با توجه به نتایج فوق، میانگین نمرات «نافرمانی مقابله‌ای» کودکان مورد مطالعه(در فرم مادر) گروه آزمایش در پس آزمون کاهش داشته است اما در گروه کنترل میانگین نمرات «نافرمانی مقابله‌ای» در فرم مادر تقریباً ثابت است. همچنین براساس نتایج مندرج، میانگین نمرات پیش آزمون «نافرمانی مقابله‌ای» کودکان مورد مطالعه(در فرم معلم) در گروه آزمایش 33/6 و در گروه کنترل نیز 33/6 است. همچنین میانگین نمرات گروه آزمایش در پس‌آزمون 5 و در گروه کنترل 40/4 است. با توجه به نتایج فوق، میانگین نمرات «نافرمانی مقابله‌ای» کودکان مورد مطالعه (در فرم معلم) در هر دو گروه آزمایش و کنترل کاهش یافته است.

فرضیه‌ی اول: آموزش والدینی بارکلی اختلال نافرمانی مقابله‌ای کودکان پیش‌دبستانی را کاهش می‌دهد.نتایج حاصل از این آزمون در جدول 2 مشاهده می‌شود.

 

جدول 2. نتایج تحلیل کوواریانس تفاوت میانگین های تعدیل شده نمرات نافرمانی مقابله‌ای فرم مادر در گروه آزمایش و کنترل

منابع تغییرات

SS

df

MS

F

P

حجم اثر

پیش آزمون

789/51

1

789/51

243/37

001/0

580/0

گروه‌ها(مستقل)

684/190

1

684/190

129/137

001/0

835/0

واریانس خطا

545/37

27

1/391

-

-

-

مجموع

000/531

30

-

 

در جدول 2 نتایج آزمون تحلیل کوواریانس پس آزمون با برداشتن اثر پیش آزمون بین دو گروه ارائه شده است. بر اساس نتایج مندرج در جدول، چون مقدار F محاسبه شده(12/137) با درجه آزادی 1 و 27 از مقدار F جدول بزرگتر است، بنابراین فرض صفر رد و فرض پژوهش که عبارت بود از اینکه آموزش والدینی بارکلی بر کاهش نافرمانی مقابله‌ای موثر است، با اطمینان 99/0 تأیید می‌گردد. همچنین بر اساس نتایج جدول 1 میانگین نمرات پس آزمون گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل کاهش یافته است که این تفاوت معنادار است. شاخص اثر به دست آمده حاکی از این است که 83 درصد کاهش نافرمانی مقابله‌ای کودکان شرکت کننده در گروه آزمایش را می‌توان به آموزش برنامه توانمندسازی روانی مادران نسبت داد.

فرضیة دوم: اثربخشی آموزش والدینی بارکلی بر اختلال نافرمانی مقابله‌ای دختران و پسران پیش‌دبستانی متفاوت است.

برای بررسی این فرضیه و مقایسه، تأثیر آموزش والدینی بارکلی بر کاهش اختلال نافرمانی مقابله‌ای فرم والد در دختران و پسران در ابتدا اثربخشی آموزش والدینی بارکلی در هر گروه جداگانه بررسی شد و پس از آن جهت بررسی معناداری تفاوت از آزمون T نمرات افتراقی استفاده شد که نتایج آن در جدول 3  مشاهده می‌شود.

 

جدول 3. نتایج آزمون t مستقل برای مقایسة میانگین‌های نافرمانی مقابله‌ای در دختران و پسران

شاخص‌های آماری

گروه‌ها

N

اختلاف میانگین

SD

آزمون لوین

آماره F       سطح معناداری

آماره t

df

P

دختران

14

660/0

173/1

045/0

834/0

563/0

28

578/0

پسران

16

 

بر اساس جدول 3 مقدار F در آزمون لوین برای متغیر «نافرمانی مقابله‌ای» در سطح 05/0 معنادار نیست. بنابراین، مفروضة یکسانی واریانس‌ها تائید می‌شود. همچنین میزان t مشاهده شده برابر با 563/0 است. میزان t بحرانی نیز با درجه آزادی 28 در سطح معناداری(05/0>p) برابر 056/2 است. چون مقدار t مشاهده شده کوچکتر از مقدار بحرانی است، فرضیه پژوهش رد می‌شود. یعنی با اطمینان 95% نتیجه می‌گیریم بین اثربخشی آموزش والدینی بارکلی بر کاهش نافرمانی مقابله‌ای دختران و پسران تفاوت معناداری وجود ندارد.

بحث و نتیجه‌گیری

اختلال نافرمانی مقابله‌ای یکی از اختلالات رایج کودکی است که اگر در کودکی برطرف نشود می‌تواند مشکلات جبران ناپذیری را برای خود کودک و خانواده اش ایجاد نماید. بنابراین مداخله در این اختلال امری لازم و ضروری است. در این پژوهش تلاش شده تا یکی از روش‌های موثر در کاهش نشانه‌های نافرمانی در کودکان دارای علائم این اختلال مورد بررسی قرار بگیرد. این پژوهش با هدف بررسی اثر بخشی آموزش والدین بارکلی بر کاهش نشانه‌ها در کودکان دارای علائم اختلال نافرمانی مقابله‌ای تدوین شده است. به همین منظور دو فرضیه مطرح گردید و برای آزمون فرضیه ها از تحلیل کوواریانس استفاده شد. به این ترتیب که مداخله در دو سطح آموزش و عدم آموزش برای گروه آموزش و کنترل به عنوان متغیر مستقل، کاهش نشانه‌های نافرمانی کودک در مرحله پس آزمون به عنوان متغیر وابسته و نمرات پیش آزمون به عنوان متغییر کنترل در نظر گرفته شد.

نتایج نشان داد که میزان علائم در هر مرحله پس آزمون به طور معناداری کاهش یافته است(001/0>P) و بین اثربخشی آموزش والدینی بارکلی بر کاهش نشانه‌های نافرمانی مقابله‌ای دختران و پسران تفاوت معناداری وجود ندارد. مهمترین نکته ای که از تایید فرضیه ها برداشت می‌شود، کارایی و اثربخشی شیوه‌ی آموزش والدین در کاهش علائم اختلال نافرمانی است. تایید این یافته در پژوهش های داخلی و خارجی و این پژوهش مبین اصل بسیار مهم تکرارپذیری تجربه علمی و تاییدی بر صحت پژوهش های پیشین است. نتایج گروه کنترل نیز  بیانگر ثبات و پایداری علائم نافرمانی است به عبارت دیگرگذشت زمان منجر به تثبیت این اختلال می‌شود. یافته‌های این پژوهش با پژوهش‌های بارکلی (1997)، باری (2001)، واتسون (2003) و کن (2004) همسو است. با افزایش اختلال نسبت تعداد کودکانی که نیازمند خدمات بهداشت روانی هستند و نسبت خدمات دهندگان و بودجه های این نوع خدمات، روان‌شناسان بالینی کودک و محققان باید بیش از پیش روی برنامه‌های پیشگیری متمرکز شوند. برنامه‌های پیشگیری زودهنگام نشان می‌دهد تأثیر این برنامه‌ها در پیشگیری از مشکلات کودکان تا حد زیادی به شرکت والدین در فرایند مداخله بستگی دارد چرا که کودکان به شدت تحت تأثیر خانواده‌اند و مداخله مستقیم نیز معمولاً در مورد کودکان امکان پذیر نیست. بنابراین یکی از راه‌های دسترسی به کودکان، والدین هستند(شرودر و گوردون، 1384؛ ترجمه فیروزبخت؛ به نقل از صرامی، 1386). چرا که پیشگیری از ایجاد و تشدید مشکلات کودک نه تنها خدمتی به کودک و والدین اوست، بلکه پیشگیری از مشکلات نسل بعدی نیز خواهد بود. در مواردی نیز که کودک دارای علائم مشکلات رفتاری شده باشد، درمان خانواده و یا درمان مادر بهترین راه پیشگیری از تشدید و یا درمان مشکلات رفتاری کودکان است. چرا که غالباً اختلالات رفتاری کودک در اثر رفتار نامناسب والدین او ایجاد و یا تشدید می‌شود (صرامی، 1386). تحقیقات اسکالز 1999)، باری (2001)، دراگلی و لارسون (2006)، اسکات (2008) این مطلب را تایید کرده‌اند که نحوه‌ی رفتار والدین مخصوصاً مادر و نحوه‌ی فرزندپروری او در ایجاد دلبستگی نقش داشته و خود عاملی در ایجاد اختلالات رفتاری در کودکان است.

بنا به دلایل فوق الذکر و به منظور کاهش علائم نافرمانی، پژوهش حاضر، برنامه‌ی آموزشی به شیوه‌ی بار کلی را برای مادران این گروه از کودکان به کار برده است. به دلیل مزایای درمان گروهی نسبت به درمان فردی از قبیل: صرفه جویی در وقت و هزینه، ارزش درمانی نظرات اعضای گروه برای یکدیگر، حضور و پیشرفت اعضا که جنبه انگیزشی برای اعضا دیگر دارد در این پژوهش از درمان گروهی و به صورت 2 جلسه 90 دقیقه در هفته استفاده شد. نتایج این مطالعه نیز مانند پژوهش های بارکلی (1997) باری (2001) کلمی (2006) و مطالعات گسترده دیگر مبین این مطلب است که آموزش والدین کودکان دارای نشانه‌های اختلال نافرمانی، علائم این اختلال را در این کودکان در مرحله پس آزمون کاهش داده است. در روش آموزش والدین که طبق تحقیقات بارکلی (1997)، اسکالز(1999)، دراگلی و لارسون (2006) و کلمن (2007) بهترین روش مداخله برای کاهش رفتارهای نافرمانی در کودکان دارای علائم اختلال نافرمانی مقابله‌ای است، رشد نایافتگی‌ها و ناشایستگی‌های والدین، سطوح استرس والدین، نگرش‌های منفی والدین، نزاع و درگیری بین والدین کاهش یافته و به دنبال آن سطوح مهارت مدیریت رفتار کودک از طرف والدین و روش‌های انضباطی مثبت در والدین افزایش می‌یابد و در نتیجه رفتار نافرمانی در کودک کاهش می‌یابد. نکته‌ای که باید مطرح شود پاسخ به این سوال است که چرا در این پژوهش از آموزش والدین به شیوه بارکلی استفاده شده است؟ در پاسخ می‌توان مطرح کرد که اثر بخشی آموزش والدین به شیوه پترسون در ایران و خارج از ایران بارها مورد بررسی قرار گرفته و اثر بخشی آن مورد تایید بوده است. اما روش بارکلی یک روش جدید است که البته زیربنای آن نیز مانند سایر روش‌های آموزش والدین، اصول تغییر و اصلاح رفتار است. در ضمن می‌توان گفت بارکلی بیشترین تحقیقات را در زمینه اثر بخشی آموزش والدین بر کاهش رفتارهای نافرمانی در کودکان دارای علائم اختلال مذکور داشته است. با توجه به مطالب گفته شده در این پژوهش از آموزش والدین به شیوه بارکلی استفاده شده است و  نتایج این پژوهش اثر بخشی آموزش والدین به شیوه بارکلی را در کاهش رفتارهای نافرمانی در کودکان دارای علائم اختلال نافرمانی مقابله‌ای تایید می‌نماید و بین اثربخشی آموزش والدینی بارکلی بر کاهش نافرمانی مقابله‌ای دختران و پسران تفاوت  معناداروجود ندارد.

با وجود اعمال کنترل های لازم در پژوهش حاضر،  این پژوهش نیز همانند پژوهش‌های دیگر با محدودیت‌هایی همراه بود، محدودیت زمانی، برای انجام پژوهش که منجر به محدود شدن تعداد جلسات درمانی شد، حضور نداشتن مربیان کودکان دارای اختلال در دوره آموزشی ، طرح سوالات متعدد والدین از اختلالات کودک خود. از این رو، توصیه می‌شود آموزش‌های لازم به مربیان مراکز پیش دبستانی، جهت مدارای صحیح با کودکان دارای علائم اختلال نافرمانی داده شود، همچنین در پژوهش‌های بعدی، پدران کودکان دارای علائم اختلال نافرمانی نیز به همراه مادران در دوره آموزشی شرکت کنند و پژوهش‌های بیشتری در رابطه با موضوع پژوهش انجام و بررسی های گسترده تری در چندین مرکز با نمونه بزرگتر انجام شود و تداوم اثر این روش درمانی در مدت زمان بیشتری پایش شود و در پژوهش‌ها از آزمون پیگیری استفاده شود و این پژوهش در مورد سایر اختلالات رفتاری کودکان و در سنین متفاوت «قبل از دبستان» انجام گیرد. در نهایت با توجه به تأثیر آموزش والدین بر کاهش میزان نشانه‌های نافرمانی در کودکان دارای علائم اختلال نافرمانی، به کلیه روان‌شناسان، روان‌پزشکان و متخصصان مربوطه پیشنهاد می‌شود که از این برنامه به عنوان مداخله انتخابی این اختلال استفاده نمایند.



[1]. Barkley

[2]. Turner & Sanders

[3]. Sadock

[4]. Deklyen, Splts & Greenberg

[5]. Barlow & Stewart-Brown

[6].  Pattersan & Stool miller

[7]. Bovid, Barnat, Budrua, Leonge & Gambit

[8] . Laving

[9]. Marmustien

[10]. Richardon & Joughin

[11]. Bloum kist

[12]. Lahey

[13]. Behan & Carr

[14]. Dick, Viken & Kaprio

[15]. kazdin

[16]. Barlow & Passons                                                                                                                                                                          

[17]. Smith

[18]. Gons

[19]. Moogan

[20]. Beradley

[21]. Filan

[22]. Gutirs

[23]. Dubby, O,lery & Kafman

[24]. Fashimar

[25]. Nixon

[26]. Gerison & Karleson

[27]. Shivelson

اسماعیلی نسب، مریم؛ علیزاده، حمید؛ احدی، حسن؛ دلاور، علی؛ اسکندری، حسین (1389). مقایسه اثربخشی دو روش آموزش والدین با رویکرد آدلری و رفتاری بر کاهش شدت نشانه های اختلال سلوک در کودکان. پژوهش در حیطه کودکان استثنایی، 10(3)، 54-39.
اسماعیلی، سمیه (1391). نافرمانی و لجبازی درکودکان. معاونت تحقیق و توسعه بررسی اختلال بیش فعالی و کمبود توجه و تمرکز در کودکان مقطع پیش دبستانی (مهد کودکهای شهر تهران) در سال 80-79. مجله بیماری‌های کودکان ایران، 12(4)، 53-56.
آقایی، اصغر؛ عابدی، احمد؛ محمدی، الهام (1390).  بررسی ویژگی های روان سنجی مقیاس درجه بندی Snap –IV (فرم والدین) در دانش آموزان دوره ابتدایی شهر اصفهان. مجله پژوهشی علوم شناختی و رفتاری، 1(1)، 43-58.
تهرانی دوست، مهدی (1389). کودک لجباز؛ آموزش مدیریت بدرفتاری کودکان به والدین. چاپ اول. تهران: انتشارات قطره.
دهگانپور، محمد (1377). بررسی کارایی خانواده‌های کودکان دچار اختلال سلوک و بهنجار و تاثیر آموزش مادران بر کاهش اختلال رفتاری کودکان. پایان‌نامه کارشناسی ارشد روان شناسی بالینی، دانشگاه علوم پزشکی ایران.
سادوک، بنیامین؛ سادوک، ویرجینیا (2003). خلاصه روانپزشکی؛ ترجمه: فرزین رضاعی (1389)؛ چاپ سوم؛ تهران؛ انتشارات ارجمند.
شیولسون، ریچارد. ج (1988). استدلال آماری در علوم رفتاری. جلد دوم (چا پ سوم). ترجمه ی علیرضا کیامنش(1374). تهران: انتشارات جهاد دانشگاهی.
صرامی، زهرا ( 1386). اثربخشی درمان شناختی رفتاری مادران مبتلا به وسواس- اجبار بر میزان مشکلات رفتاری کودکان. پایان نامه ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه اصفهان.
فرمند، آتوسا (1385). سودمندی درمان ترکیبی برنامه گروهی فرزتدپروری مثبت و دارودرمانی برعلائم و شیوه های تربیتی کودکان3-12 ساله مبتلا به اختلال نقص توجه/بیش فعالی در مقایسه باهریک از این درمانها به تنهایی. پایان نامه تخصصی و روانپزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
کلانتری، مهرداد؛ نشاط دوست، حمید و زارعی، محمدباقر (1380). تاثیر آموزش رفتاری والدین و دارو درمانگری بر میزان علائم فزون کنشی کودکان مبتلا به اختلال نارسایی توجه/فزون کنشی. مجله روان‌شناسی، 5(2)، 135-118.
لطفی کاشانی، فرح؛ وزیری، شهرام  (1381). روان شناسی مرضی کودک. چاپ اول. تهران: انتشارات ارسباران.
محمداسماعیل، الهه (1383). بررسی اعتبار، روایی و تعیین نقاط برش اختلال های پرسشنامه علائم حرفی کودکان بر روی دانش‌آموزان 14-6 ساله مدارس ابتدایی و راهنمایی تهران. تهران: پژوهشکده کودکان استثنایی.
هیمز، پ (1997). پیشگیری و درمان کج خلقی کودکان، ترجمه: رضا امینی (1383)؛ چاپ اول؛ تهران؛ انتشارات کتاب درمانی.
Barkely, A. (2002). Defiant children: A clinicians manual for assessment and parent training. New York: Guilford Publication
Barkely, R. A. (1987). ADHD and the nature of self-control. New York: Guilford Press.
Barkely, R. A. (1997). ADHD and the nature of self-control. New York: Guil Ford
Barlow, J. & Passons, J. (2002). Group based parent-training programs for improving emotional and behavioral adjustment in0-3yearold children (CochraneReview). The Cochrane library (Issue 2).Oxford. Update software.
Barlow, J. & Stewart-Brown, S. (2000). Behavior problems and parent–training programs. Journal of Developmental and Behavioral pediatrics, 21,356-370.
Barly, G. (2001). The Effectiveness of Treatment for Oppositional Defiant Disorder: A Critical Review. Desertion of Doctor of Philosophy, United State International University.
Behan, J., And Carr, A. (2000). Oppositional defiant disorderIn A. Carr (Ed). What works for children and adolescents? A critical review of psychological, interventions with children, adolescents.
Bradly, S. J. (2003). Affect regulation and the development of psychology .New York: The GuildFord Press.
Coleman T. (2007). Help for Kids with Oppositional Defiant Disorder. Available: http://www.aap.org.
Colmye, L. (2006). When They Don’t Leave at 7: Parenting an Adult Child with ODD. Journal of the American Academy of child and Adolescents Psychiatry, 20, 50-553.
Deklyen, M., Splts, M. L. & Greenberg, M. T. (1999). Fathering and early onset conduct problems: positive and negative parenting, father-sonattachment, and the marital context.Clinical child and family psychology review, J(1), 3-20.
Dick, M. Viken, J. & Kaprio, J. (2005). Understanding the Co variation Among Childhood Externalizing Symptoms: Genetic and Environmental Influences on Conduct Disorder, Attention Deficit Hyperactivity Disorder and Oppositional Defiant Disorder Symptoms. Journal of Abnormal Child Psychology, 33 (2), 219-233.
Drugli, M. & Larsson, B. (2006). Childeren aged 4-8 years Treated with Parent Training and Child Therapy Because of Conduct Problems: generalization effects to day-care and school setting. European Child & Adolescent Psychiatry. 15 (7). 105- 120.
Fashimpar, G. (1992). An Evaluation of three parent training program. The university of Texas at Arlington, in Partial fulfillment of the requirements for the degree of doctor of philosophy.
Gadow, K. D. & Sprafkin, J. (1984). Quick guide to using the Youth inventory- 4 screening kit. Stony Brook, NY: checkmate plus.
Gadow, K. D., Sprafkin, J. & Pierre, C. (1994). A test- retest Reliability study of the child symptom Inventory- 4: parentchecklist. Unpublished data. Reported in Gadow and sprafkin. (1997). Child symptom Inventory-4 norms manual. Stony Brook, Ny: Checkmate plus.
Grayson, P. & Carlson, G. A. (1991). The utility of a DSM-III-R based checklist in screeing child psychiatric patients. Journal of the American Academy of child and Adolescents Psychiatry, 30, 69-673.
Gutierrez, S. R. (2006). A comparison of two parent education programs on the reduction of parent–child stress in mother –child relationship of Hispanic migrant farmworkers. A dissertation for the degree of doctor of philosophy with a major in school psychology, University of Arizon.
Hanf, M, H. (1969). When ODD Kids, Entitlement Mentality and Verbal Abuse Collide. Journal of the American Academy of Child and Adolescent Psychiatry, 50, 23-540.
Jonse, C. B. (1998). Sourcebook for children with attention Deficit disorder. USA: Communication sill Builders.
Kane, A. (2004). Oppositional Defiant Disorder treatment. Available on line: www.oppostional-defiant-disorder. Parentingthearriskchild.com
karen, E. (2002). Complementary and alternative therapies in childhood attention and hyperactivity problems. Journal of Developmental and Behavioral Pediatrics, 24, 4-8.
 Kazdin, AN. E. (1997). Conduct disorders in childhood and adolescence. New Bury Park, CA: Sage Publications.
Lahey, B, B & Loeber, R., Quay. H. C., Frick, P., & Grimm, J. (1992). Opp0sitional and coduct disorders: lssues to be resolved for DSM–IV. Journal of the American Academy of child and Adolescent Psycbitry, 31, 539-546.
Lavigne,  J. V. (1998). Oppositional defiant disorder with onset in preschool years: Longitudinal stability and pathways to other disorders. Journal of the American Academy of Child and Adolescent Psychiatry, 40, 1393-1400.
Marmurstein, N. R. (2006). Relationship between anxiety and exter- nalizing disorder inyouth: The influences of age and gender, Journal of Anxiety Disorder (Article in press).
McHamoun, G. & forehand, R. (1981). long term follow-up assessment of parent training by use of multipie outcome measures. Behaviour Therapy, 12643-52.
Mougan, R and Landy, S. (2005). Working with parents of aggressive clinical preschool: an integrative approach to treatment; Journal of psychology, vol. 57(2), 257-269.
Nixon, R. D. V. (2002). Treatment of behavior problems in psychology review. 22(4): 525-546.
Pattersan,G. R., & Stoolmiller, M.(1991). Replications of a dual failure model for boys depressed mood. Journal of consulting and clinical psychology, 59, 491-498
Richardson, J. & Joughin, C. (2002). Parent– trainingprogrammesforthemanagement of young children with conduct disorders. Printed ingreatBritainbyCromwell press.
Sanders M. R. & Turner, K .M. T. (2002). “Every Parent’s group work boo”. Triple          International, John Wiley and Sons, Inc.
Scalers. B. (1999). Young Kids with ODD: Is It Oppositional Defiance Disorder or Just Bratty Behavior? 26(5), 319-333.
Scott, M. (2008). A cognitive-behavioral approach to clients problems, New York: Routledge.
Smith, C. (1996). Developingparentingprogrammes.London:NationalChildren’sBur.
 Turner K. M. T. and SandersM. R. (2006). Help when it’s needed first: a controlled evaluation of brief. Preventive behavioral family intervention in a primary care setting behavior therapy, 37,131-142.
Watson DL. An early intervention approach for students displaying negative externalizing behaviors associated with childhood depression: A study of the efficacy of play therapy in the school.[Dissertation]. Capella University; 2007. 
Watson. DL. (2003). An early intervention approach for students displaying negative externalizing behaviors associated with childhood depression: A study of the efficacy of play therapy in the school [Dissertation].